تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
آذین به زودی دوباره به اصفهان برمیگشت. امروز را مرخصی گرفته بودم تا چند ساعت با هم خواهرانه خلوت کنیم. روزهایی که برای تعطیلات به خانه برمیگشت، زودتر از هر زمان دیگری میگذشت و هر بار دلم بیشتر از دفعهی پیش برای ته تغاری پر سرو صدای خانهمان تنگ میشد.
بعد از ناهار روی مبل تک نفره نشسته و پاهایش را بالای مبل جمع کرده بود. همزمان که مشغول حرف زدن بودیم، به پیامهای گوشیاش هم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
😅😅🌺🌺عزیزم. خوش بشینه به نگاهتون.
۹ ماه پیشهانا
00خسته نباشی عزیزم منتظر ادامه رمانت هستم
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
برقرار باشید یارا🌺🌺🌺
۹ ماه پیشاسرا
00شبیه مینو حداقل یکی اطرافمون هست باورکنیدمتاسفانه حالاممکن خانم باشه یامرد
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
👌😔😔
۹ ماه پیش
سارای
21سلام امروز خوندم خودمورسوندم، فاطمه جون اتقدر غرق رمان شدم ناهار نذاشتم 😱😱الان پسرم از مدرسه میاد و من هیچی نذاشتم،😭😭😭فقط بزار رایگان بمونه ها من خیلیییی دوستش دارم